اشعار عرفانی شعرای بزرگ
منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی، حافظ،سعدی ،عطار ،عراقی و سایر بزرگان شعر و ادب

 
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹
  پیرانه سرم عشق جوان بازآمد

دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست

باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹

ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید

وجه می می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه‌ام

بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب

دیدم آن نرگس پرفتنهٔ فتان در خواب

خیمه برصحن چمن زن که کنون در بستان

نتوان رفت ز بوی گل و ریحان در خواب

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را

ننگرد هیچ که خلقی نگرانند او را

سرو را بر سر سرچشمه اگر جای بود

جای آن هست که بر چشم نشانند او را

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

خواجوی کرمانی » غزلیات

 

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب

در مه چارده تا روز نظر بود مرا



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

گلچین اشعار دانته

از سرود اول:

34) جرقه ای کوچک، آتشی عظیم پدید آورد!

شاید به دنبالم، دیگران نیز با سرودهای شیواتر از من،

به التماس افتند و حمایت چیرا را در خواست کنند!

55) بسیاری از آن چه در دنیای زیرین

برایمان روا نیست، در آنجا رواست، که آن نیز

به لطف مکانی است که روزگاری، اقامتگاه نوع بشر بود!

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

بت يكدانه

خـــرّم آن روز كــه ما عاكف ميخانه شويم

از كف عقل، بــرون جسته و ديوانه شويم

بشكنيــــــــــــــم آينه فلسفه و عرفان را

از صنمخــــــــــانه اين قافله، بيگانه شويم



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

بهار جان

بهــــار آمد، جوانى را پس از پيرى ز سر گيرم

كنـــار يــــار بنشينم ز عمـــر خــود ثمرگيرم

بــــه گلشن باز گردم، با گل و گلبن در آميزم

بـــه طرف بوستان دلدار مهوش را به برگيرم

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

عاشق دلباخته

سر خم باد سلامت كه به من راه نمود

ســـــاقى باده به كف، جـان من آگاه نمود

خــــادم درگه ميخـــــانه عشّاق شدم

عـــاشق مست، مــــــرا خادم درگاه نمود

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

سفر عشق

بــــــــــــا دلِ تنگ به ســـوى تو سفر بايد كرد

از ســـــــــــر خويش به بتخانه گذر بايد كرد

پيــــــــر مـــا گفت: ز ميخانه شفا بايد جست

از شفـــــــــــا جستنِ هر خانه حذر بايد كرد

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

مذهب رندان

آنكه دل بگسلد از هر دو جهان، درويش است

آنكـــــه بگــــذشت ز پيـــدا و نهان، درويش است

خـــــــــرقه و خانقه از مذهب رندان دور است

آنكــــه دورى كند از ايــــــن و از آن، درويش است

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

عيد نوروز

باد نوروز وزيـــده است به كوه و صحرا

جامه عيـــد بپـــوشنـــد، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبـــود راه به دوست

نازم آن مطـــرب مجلـــس كـــه بود قبله نما

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
وصيت نامه يك پارسی سالخورده
برادران من،اكنون كه با دلی پرايمان شما را وداع جاودان می گويم و شما جوانان را كه با صبر و تحمل در آخرين روزهای زندگی ام آب و نانم داديد و به پرستاريم همت گماشتيد سپاس می گذارم...    بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 

ديدار دوباره
اين تويی،ای اختر اختران،كه دوباره در آغوشت می فشارم؟نمی دانی شب هجران چه تاريك و غم انگيز بود.ولی اكنون كه تو ای مايه هستی من،باز آمده ای تا باز در خانه دلی كه در اختيار توست مسكن گزينی،... بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 

زليخا نامه
"شبانگاه پنداشتم كه ماه را به خواب می بينم،ولی چون بيدار شدم ناگهان خورشيد طلوع كرد




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
ساقي نامه
بارها در ميخانه جام شراب در پيش نهادم و به ميخوارگان نگريستم.روزی شاد و روزی دگر غمگينشان يافتم.اما من،خود هر زمان كه با جام می خلوت گزيدم،خويشتن را شادمان ديدم.كوشيدم تا...            بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
عشق نامه
"به من بگو دل چه می خواهد... دلم در كنار توست،حقيرش مشمار."

نمونه

گوش كن تا نام شش زوج عشاق نامدار دوران كهن را در ياد خويش بسپاری.


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

ویلیام شکسپیر (به انگلیسی: William Shakespeare) ‏ (1564-1616) شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلیسی که وی را بزرگ‌ترین نویسنده در زبان انگلیسی دانسته‌اند. جایگاه شکسپیر در بین انگلیسی زبانها  همانند جایگاه حافظ  در بین ماست.

دوست
هر زمان كه از جور ِ روزگار
و رسوايي ِ ميان ِ مردمان
در گوشه ي تنهايي بر بينوايي ِ خود اشك مي ريزم،
و گوش ِ ناشنواي آسمان را با فريادهاي بي حاصل ِ خويش مي آزارم،

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند

در دل این آتش جانسوز نهان خواهد ماند

آخر آن آهوی چین از نظرم خواهد رفت

وز پیش دیده به حسرت نگران خواهد ماند



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر

وز درد من خسته مغانرا بفغان آر

چون ره بحریم حرم کعبه ندارم

رختم بسر کوی خرابات مغان آر


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر

و آنکه قربان رهت گشت ز کیشش چه خبر

هدف ناوک چشم تو ز تیغش چه زیان

تشنهٔ چشمهٔ نوش تو ز نیشش چه خبر


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر

و آرام دل ز جان طلب و ترک جان بگیر

چون ما بترک گلشن و بستان گرفته‌ایم

گو باغبان بیا ودر بوستان بگیر
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس

برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس

چون نغمه ساز گلشن روحانیان توئی

خاموش تا به چند نشینی درین قفس
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

بیار باده که وقت گلست و موسم باغ

ز مهر بردل پر خون لاله بنگر داغ

دماغ عقل معطر کن از شمامهٔ می

بود که بوی عفافش برون رود ز دماغ
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

روزگاری روی در روی نگاری داشتم

راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم

همچو بلبل می‌خروشیدم بفصل نوبهار

زانکه در بستان عشرت نوبهاری داشتم


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

خرم آنروز که از خطهٔ کرمان بروم

دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم

با چنین درد ندانم که چه درمان سازم

مگر این کز پی آن مایهٔ درمان بروم
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کرده‌ایم

چون صدف دامن پر از للی لالا کرده‌ایم

خرقهٔ صوفی بخون چشم ساغر شسته ایم

دین و دنیا در سر جام مصفا کرده‌ایم


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم

ناقوس دیر عشق را بر چرخ بوقلمون زنیم

هر چند از چار آخشپج و پنج حس در شش دریم

از چار حد نه فلک یکدم علم بیرون زنیم


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان

که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان

چو دل قدح بخندد ز شراب ناردانی

دل خسته چون شکیبد ز بتان نار پستان


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

به عقل کی متصور شود فنون جنون

که عقل عین جنونست والجنون فنون

ز عقل بگذر و مجنون زلف لیلی شو

که کل عقل عقیله‌ست و عقل کل جنون
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

نفحهٔ گلشن عشق از نفس ما بشنو

وز صبا نکهت آن زلف سمن سا بشنو

خبر درد فراق از دل یعقوب بپرس

شرح زیبائی یوسف ز زلیخا بشنو


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی

چون ندیدی کان گوهر گوهر کانرا چه دانی

هر که او گوهر شناسد قیمت جوهر شناسد

گوهر کانرا ندیده جوهر جانرا چه دانی


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹

مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی

وز جام باده کام دل بیقرار جوی

اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست

با دوستان نشین و می خوشگوار جوی
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

هزاران پرده بر قانون عشق است

به هر یک نغمه‌ها ز افسون عشق است

به هر دم عشق پر افسون و نیرنگ

ز هر پرده نوایی دارد آهنگ

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

زبان دان رموز کیمیا کیست

که گویم حل و عقد کیمیا چیست

نه بحث ما در آن امر محال است

که در اثبات و نفیش قیل و قال است

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

خداوندا نه لوح و نه قلم بود

حروف آفرینش بی رقم بود

ارادت شد به حکمت تیز خامه

به نام عقل نامی کرد نامه



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

به نام چاشنی بخش زبانها

حلاوت سنج معنی در بیانها

شکرپاش زبانهای شکر ریز

به شیرین نکته‌های حالت انگیز

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

گفت ای یاران از آن دیوان نیم

که ز لا حولی ضعیف آید پیم

کودکی کو حارس کشتی بدی

طبلکی در دفع مرغان می‌زدی
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

در شعر ذیل مولوی اشاره به این نکته دارد که پنج حس انسان هر کدام وضیفۀ خاص خود را دارد و هیچ کدام نمیتواند کا آن دیگری را انجام دهد و اگر صد هزار گوش صف بکشد باز انسان محتاج یک چشم روشن میباشد...

مشرقی و مغربی را حسهاست

منصب دیدار حس چشم‌راست

صد هزاران گوشها گر صف زنند

جمله محتاجان چشم روشن‌اند
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک راحت طلب ریحان راه

 

پیش روح آمد بصد دل روح خواه

 

گفت ای عکسی ز خورشید جلال

 

پرتوی از آفتاب لایزال


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک بیدل فغان برداشته

 

پیش دل شد دل ز جان برداشته

 

گفت ای حایل میان جسم و جان

 

عکس اسرار تو ذرات جهان


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالکی کاسرار قدسش دایه بود

پیش حس آمد که اول پایه بود

گفت ای جاسوس ظاهر نام تو

سوی باطن دایما آرام تو


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک دل مردهٔ درمان طلب

پیش روح اللّه آمد جان بلب

گفت ای روح مجرد ذات تو

زندگی در زندگی آیات تو


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک جان کرده بر خلعت سبیل

چون خلالی باز شد پیش خلیل

گفت ای دارای دارالملک جان

خاک پایت قبلهٔ خلق جهان


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک آمد پیش آدم خون فشان

تاازان دم یابد از آدم نشان

گفت ای بنیاد فطرت ذات تو

دو جهان پر شور ذریات تو


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک دلدادهٔ بیدل دلیر

پیش جن آمد ز جان خویش سیر

گفت ای پوشیده از غیرت جمال

خیمهٔ خاص تو از خدر خیال


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

سالک طیار شد پیش طیور

گفت ای پرندگان نار و نور

ای برون جسته ز دام پر بلا

صف کشیده جمله فی جوالسما


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سالک شوریدهٔ پاک اعتقاد

آمد از دریا برون پیش جماد

گفت ای افسرده از برد الیقین

گاه سنگ و گاه آهن گه نگین


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سالک آمد پیش کوه گوهری

گفت ای مشغول گوهر پروری

ای مرصع کره از گوهر کمر

تیغ داری هم ز آهن هم ز زر


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سالک سلطان دل درویش زاد

با سری پر خاک آمد پیش باد

گفت ای جان پرور خلق آمده

همدم و پیوستهٔ حلق آمده


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سالک سرگشته چون مستی خراب

شد دلی پرتاب پیش آفتاب

گفت ای سلطانسرگیتی نورد

در جهان بسیار دیده گرم و سرد


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سالک صادق دم نیکوسرشت

آمد از صدق طلب پیش بهشت

گفت ای خلوت سرای دوستان

پای تا سر بوستان در بوستان
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سالک آمد پیش کرسی دل شده

خاک زیر پایش از خون گل شده

پیش کرسی خیره بر جا ایستاد

همچو کرسی بر سر پا ایستاد


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم

 

سالک سرکش سر گردن کشان

پیش عزرائیل آمد جان فشان

گفت ای جان تشنهٔ دیدار تو

نفس گو سر میزن اندر کار تو
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

عطار » مصیبت نامه » بخش اول

 

سالک آمد تا جناب جبرئیل

همچو موری مرده پیش زنده پیل

گفت ای سلطان اسرار علوم

نقش غیب الغیب را جان تو موم


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

سنائی غزنوی عارف وارستۀ قرن پنجم و ششم هجری که صاحب مثنویهای حدیقةالحقیقه، طریق التحقیق، کارنامهٔ بلخ، سیر العباد الی المعاد، عشق‌نامه و عقل‌نامه و دیوان اشعار میباشد .مولوی در مثنوی از او ستایش کرده و شعری دارد به این مضمون که :

عطار روح بود و سنائی دو چشم او             ما از پی سنائی و عطار آمدیم

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

هر که در راه عشق صادق نیست

جز مرایی و جز منافق نیست

آنکه در راه عشق خاموش ست

نکته گویست اگر چه ناطق نیست
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

جمالت کرد جانا هست ما را

جلالت کرد ماها پست ما را

دل آرا ما نگارا چون تو هستی

همه چیزی که باید هست ما را
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سنایی » طریق التحقیق

 

کاف و‌نون چون به یکدگرپیوست

شد پدید آنچه بود و باشد و هست

هر چه موجود شد زامرش دان

پیشتر عقل آمد آنگه جان


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

به یقین واجب الوجود یکیست

هر چه در وهم و خاطر آید نیست

مالک الملک و پادشاه به حق

منشی‌ء نفس و فاعل مطلق


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

دل به دلبر گر سپاری دل بری

دل بری کن تا بیابی دلبری

هرکه انسانست از این سان خوانمش

آن چنان انسان بسی به از پری


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

لطفش کرم نموده میخانه دام کرده

در حق جمله عالم انعام عام کرده

میخانه ای چنین خوش بر ما سبیل کرده

ما را شراب داده مست مدام کرده


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

عارفانه بیا و خوش می گو

وحده لا اله الا هو

ذکر مستانه می کنم شب و روز

تو ز من بشنوی و من از او
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

گر خبری داری از آن و از این

چشم گشا بوالعجبی را ببین

نیم تنی ملک جهان را گرفت

گشت فقیری شه روی زمین
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

ای عاشقان ای عاشقان من پیر را برنا کنم

ای تشنگان ای تشنگان من قطره را دریا کنم

ای طالبان ای طالبان کحال ملک حکمتم

من کور مادرزاد را در یک نظر بینا کنم


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

مدتی شد که به جان در پی جانان خودم

درد دل می طلبم طالب درمان خودم

مجمع اهل دلان زلف پریشان من است

من سودازده هم بی سر و سامان خودم


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش

منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش

به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم

چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش

بقیه در ادامه مطلب -




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

عاشقان درش از درد دوا یافته اند

خستگان غمش از رنج شفا یافته اند

باده نوشان سراپردهٔ میخانهٔ دل

جرعهٔ دُردی دردش چو دوا یافته اند


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

نور روی او به چشم ما نمود

هر چه ما دیدیم غیر او نبود

گفتگوی ما خیالی بیش نیست

خود سخن فرمود و هم او خود شنود
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

دلی که درد ندارد دوا کجا یابد

بلای عشق ندیده شفا کجا یابد

کسی که همدم جام شراب نیست مدام

حضور ساقی سرمست ما کجا یابد
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

نقش خیال عالم عارف به خواب بیند

صورت چو جام یابد معنی شراب بیند

دریادلی که چون ما در بحر ما درآید

موج و حباب و قطره در عین آب بیند
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

حق است دین سید و دین من این بود

برهان واضح است و دلیل مبین بود

گفتم که من همینم و معشوق من همان

دیدم که اوست آنکه همان و همین بود


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

در ره عشق چو ما بی سر و پا باید رفت

راه را نیست نهایت ابدا باید رفت

ما از این خلوت میخانه به جائی نرویم

که از این جنت جاوید چرا باید رفت


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

جامی ز می پر از می در بزم ما روان است

هرگز که دیده باشد جامی که آنچنان است

عالم بود چو جامی باده در او تجلی

این جام و باده با هم مانند جسم و جان است
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست

در دیدهٔ ما بیند چشمی که به حق بیناست

گر شخص نمی بینی در سایه نگر باری

همسایهٔ او مائیم این سایه ازو پیداست
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

چشم ما روشن به نور روی اوست

لاجرم من دوست می‌بینم به دوست

رند مست از گفت و گو ایمن بود

هر که مخمور است او در گفتگوست
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

رندیم و دگر مستیم تا باد چنین بادا

توبه همه بشکستیم تا باد چنین بادا

چون قطره ازین دریا دیروز جدا بودیم

امروز بپیوستیم تا باد چنین بادا
بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

غزل شمارهٔ ۱۵

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات

عالمی غرقند در سیلاب ما

تشنگان دانند قدر آب ما

آفتابی رو نماید روشن است

زاهدی از کجا و ما ز کجا


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
کتاب غررالحکم و دررالکلم که حاوی احادیث و جملات کوتاه حضرت علی (ع) میباشد و یکی از بهترین کتابهای حدیثی میباشد که تشنگان علم و معرفت را سیراب میکند.کلّ این کتاب شریف در سایت راسخون به آدرس ذیل موجود است:

 http://www.rasekhoon.net/Library/Show-3559.aspx

در اینجا به ذکر احادیثی راجع به حقّ و حقیقت طلبی  میپپردازیم

ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹

من ديده ام كه درجه سعادت اشخاص بستگي به اراده و ميل خود آنها دارد.((آبراهام لينكلن

رهبران موفق هيچ گاه دست از آموختن بر نمي دارند. فرايند آموختن هرگز تمام نمي شود و پيوسته آموختن پيامد چيرگي بر خويشتن و پشتكار است.((جان ماكسول

بقیه در ادامه مطلب




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹

دانشمند شيمي كه با مواد خطرناك به آزمايش مي پردازد و پزشكي كه در معرض ابتلا به بيماريهاي واگيردار است، همه به دليل وظيفه شغلي و احساس نبوغ خود فداكاري مي كنند.((جان كاينرل              بقیه در ادامه مطلب




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹

اخلاق، چيز ساخته شده و حاضر آماده اي نيست، بلكه ذره ذره و روز به روز، خلق و ايجاد مي گردد.((ارناليل

بزرگترين عمل غير اخلاقي اين است كه انسان شغلي را كه از انجام آن ناتوان است بر عهده گيرد.((ناپلئون بناپارت



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹

اگر به ديگران، قوانين خود را نگوييد، نبايد اميد داشته باشيد كه آنان بر پايه ي قوانين شما رفتار كنند.((آنتوني رابينز

خودباوري انسان، برآمده از اين است كه خود را بر شرايط زمانه چيره ببيند، نه اينكه شرايط بر او چيره باشد.((آنتوني رابينز



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹

فردوسی » شاهنامه » منوچهر

 چو خورشید تابان برآمد ز کوه

برفتند گردان همه همگروه

بدیدند مر پهلوان را پگاه

وزان جایگه برگرفتند راه

بقیه در ادامه مطلب




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب

 

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹

ميدان اول مقام توبه است

«و توبه بازگشتن است به خداي. قوله تعالي: «توبوا الي الله توبه نصوحا» بدانكه علم زندگاني است، و حكمت آينه، و خرسندي حصار، و اميد شفيع،...

ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹

اگر خودتان براي زندگي خود برنامه نداشته باشيد، كسي ديگر از وجود شما براي برنامه هاي خود بهره نخواهد گرفت.((آنتوني رابينز

تجربه ها بررسي هاي من همه نمايانگر اين است كه محدوديت هاي وجود ما (چه مثبت و چه منفي) بسيار كمتر از آن چيزي است كه به ما باورانده اند.((آنتوني رابينز



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹

کسي كه حفظ جان را مقدم بر آزادي بداند، لياقت آزادي را ندارد.((بنجامين فرانكلين))

كساني كه حاضر نيستند براي آزادي بهايي بپردازند، لياقت آزادي را ندارند.((جورج واشنگتن
 


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹

میدان بیست و ششم

از میدان اخلاص میدان تَبَتُّل زاید.

«تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتِیلَا».

تَبَتُّل باز گشتن است، و آن سه چیز است با سه چیز...

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹

میدان چهل و چهارم

از میدان رجا، میدان طلب زاید.

«یَبْتَغُونَ اِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیْلَةَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ».

طلب: جُستن است و کوشیدن و آن سه قسم است...

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۹

میدان چهل و دوم

از میدان هیبت، میدان فرار زاید.

«فَفِرُّوا اِلَی اللهِ».

فرار:

با مولی گریختن است،

و دَرِ تفرّق بر خود در بستن است... بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

میدان شصت و یکم

شصت و یکم میدانِ تفویض است.

«وَ اُفَوِّضُ اَمْرِی اِلَی اللهِ اِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ».

تفویض کار با خداوند کار بازگذاشتن است.

و آن در سه چیز است...          بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

میدان پنجاه و یکم

پنجاه و یکم میدان سَکینَه است.

«هُوَالَّذِی اَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ».

سکینه آرامش است که حقّ فرو فرستد بردلِ دوستانِ خویش، آزادی آن دلها را...

بقیه در ادامۀ مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

میدان هفتاد و نهم

هفتاد و نهم میدانِ تسلیم است.

«وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً».

و تسلیم خویشتن به وی سپردن است. هر چه میان بنده است با مولی ـ تعالی، جلّ ذکره ـ از اعتقاد و از خدمت و از معاملت و و از حقیقت همه بنا بر تسلیم است...

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۹

میدان هشتاد و نهم

هشتاد و نهم میدان وجد است.

«وَ رَبَطْنَا عَلی قُلُوبِهِم اِذْ قَامُوا».

وجد آتشی است افروخته میان سنگ اختیار و آهن نیاز.

و آن بر سه وجه است:

بفیه در ادامه مطلب




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

غزل تقویم ها

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم

تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم



در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن

ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم

بقیه در ادامه مطلب





ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی


خدا . . .

پیش از اینها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد میان ابرها



مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس و خشتی از طلا

بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

اسلایدر