از نشانهای مرک دل آن است که بر طاعتی که از کف داده ای اندوه خوری و از گناهی که ورزیده ای پشمانی نکنی. ۵۰. زنهار که گناه در چشمت چندان بزرگ نماید که تو را از خوش گمانی به خدای تعالی باز دارد: آنکه خداوند خود را می شناسد، گناه را در کنار کرمش خرد می بیند. ۵۱. آنگاه که خدا را به عدل خود پذیره شود، هیچ گناهی کوچک نیست؛ و آنگاه که تو را به فضل خود پذیره شود، هیچ گناهی بزرگ نیست....
ادامه مطلب...
ابن عطاءالله اسکندرانی[1] که مصنّف اصل عربی رسالۀ حاضر است، از متقدّمان طریقت شاذلیه بود و در نیمۀ قرن هفتم هجری، همان وقت که مولانای بلخی روم را در آتش نشانده بود، در اسکندریۀ مصر به عالمِ خاک رسید. جدّش از بزرگانِ فقیهانِ مالکیِ دیار بود و پدرش نیز در همان شهر حلقۀ درسی داشت.
ادامه مطلب...
غزل شمارهٔ ۷۴
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
ادامه مطلب...
غزل شمارهٔ ۲۶
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
