اشعار عرفانی شعرای بزرگ
منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی، حافظ،سعدی ،عطار ،عراقی و سایر بزرگان شعر و ادب

 
تاريخ : شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰

بی زحمت تو با تو وصالی است مرا

فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا

در پیش خیال تو خیال است تنم

پیوند خیال با خیالی است مرا




ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰

درویش که اخلاق الهی دارد

در ملک وجود پادشاهی دارد

چون قدرت او ز ماه تا ماهی است

دانستن چیزها کماهی دارد



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

سوزی که در آسمان نگنجد دارم

وان ناله که در دهان نگنجد دارم

گفتی ز جهان چه غصه داری آخر

آن غصه که در جهان نگنجد دارم



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ

دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا

تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست

خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

مرد آن بود که از سر دردی قدم زند

درد آن بود که بر دل مردان رقم زند

آن را مسلم است تماشا به باغ عشق

کو خیمهٔ نشاط به صحرای غم زند



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون می‌برم

عالمی از عالم وحدت به کف می‌آورم

تخت و خاتم نی و کوس رب هب‌لی می‌زنم

طور آتش نی و در اوج انا الله می‌پرم



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان

ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان

یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن

وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

عشق بهین گوهری است، گوهر دل کان او

دل عجمی صورتی است عشق زبان دان او

خاصگی دستراست بر در وحدت دل است

اینکه به دست چپ است داغگه ران او



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه

ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه

در داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجوی

با خویشتن بساز و ز هم‌دم نشان مخواه



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی

ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی

راندی به گوش اول صد فصل دل‌فریبم

و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

به رخت چه چشم دارم که نظر دریغ داری

به رهت چه گوش دارم که خبر دریغ داری

نه منم که خاک راهم ز پی سگان کویت

نه تو آفتابی از من چه نظر دریغ داری



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

کار عشق از وصل و هجران درگذشت

درد ما از دست درمان درگذشت

کار، صعب آمد به همت برفزود

گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست

سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست

کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را

کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

عقل در عشق تو سرگردان بماند

چشم جان در روی تو حیران بماند

در ره سرگشتگی عشق تو

روز و شب چون چرخ سرگردان بماند



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد

آنجا که دردت آید درمان چه کار دارد

سحرا که کرده‌ای تو با زلف و عارض ارنه

در گلشن ملایک شیطان چه کار دارد



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت

واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

فتاده‌ام به طلسم کشاکش تقدیر

نه گرد خانه به دوشم نه خاک دامن‌گیر

دل رمیده و شوق بهانه خود دارم

که دیده است دو دیوانه را به یک زنجیر



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیده‌ام

زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیده‌ام

دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست

مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیده‌ام



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی

بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

برون از جهان تکیه جایی طلب کن

ورای خرد پیشوایی طلب کن

قلم برکش و بر دو گیتی رقم زن

قدم درنه و رهنمایی طلب کن



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰

بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او

خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او

شهری دل در آستین، بر درش آستان نشین

اینت مسیح راستین درد نشان کیست او



ادامه مطلب...
ارسال توسط علیرضا ملکی

اسلایدر