کل احادیث کتاب شریف اصول کافی در 130 پست ،جهت دسترسی علاقه مندان به فایل ورد این احادیث در این مجموعه قرار داده شده است .جهت دسترسی به کل کتاب و تمامی قسمتها بر روی لینک ذیل کلیک نمائید
فایل ورد کل کتاب شریف اصول کافی
جهت دسترسی به یکصد جلد کتاب عرفانی بر روی لینک ذیل کلیک نمائید :
یکصد جلد کتاب عرفانی و اشعار کلیه شاعران کلاسیک ایران
باب مشیت و ارادة
بَابُ الْمَشِیئَةِ وَ الْإِرَادَةِ
1- عَلِیّ بْنُ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدّیْلَمِیّ عَنْ عَلِیّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْهَاشِمِیّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لَا یَکُونُ شَیْءٌ إِلّا مَا شَاءَ اللّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَی قُلْتُ مَا مَعْنَی شَاءَ قَالَ ابْتِدَاءُ الْفِعْلِ قُلْتُ مَا مَعْنَی قَدّرَ قَالَ تَقْدِیرُ الشّیْءِ مِنْ طُولِهِ وَ عَرْضِهِ قُلْتُ مَا مَعْنَی قَضَی قَالَ إِذَا قَضَی أَمْضَاهُ فَذَلِکَ الّذِی لَا مَرَدّ لَهُ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 207 روایة: 1
علی بن ابراهیم هاشمی گوید: از موسی جعفر علیهالسلام شنیدم که فرمود: چیزی نباشد جز آنچه خدا خواهد و اراده کند و اندازهگیری نماید و حکم دهد، گفتم معنی خواست خدا چیست؟ فرمود: آغاز کار است گفتم معنی اندازهگیری چیست؟ فرمود: آن اندازه گرفتن طول و عرض چیز است: گفتم معنی قضا و حکمش چیست؟ فرمود هر گاه حکم کند بگذارند و آنستکه بر گشت ندارد.
شرح :
در این روایت امام هفتم علیهالسلام چهار مرتبه از مقدمات ایجاد و آفرینش مخلوق را بیان کرده و راوی سه تای آنرا توضیح خواسته و حضرت توضیح داده است؛ مجلسی ره فرماید: بروایت کتاب محاسن راوی پس از سؤال معنی مشیت معنی اراده را پرسید و حضرت فرمود:
(معنی اراده اینست که بر آنچه خواسته بپاید و بایستد) و این جمله از قلم مصنف یا نساخ افتاده است بنابراین معنی روایت بسیار روشن است که چون بنا شود چیزی خلق گردد اولا مشیت خدا به آن تعلق میگیرد و ثانیا آنرا قطعی و مسجل میکند که در این مرتبه اراده نام دارد ثالثا حدود اندازه آنرا معین میفرماید که تقدیر نام دارد رابعا فرمان خلقت صادر میکند که قضاء نام دارد.
2- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللّهِ ع شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَی قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ أَحَبّ قَالَ لَا قُلْتُ وَ کَیْفَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَی وَ لَمْ یُحِبّ قَالَ هَکَذَا خَرَجَ إِلَیْنَا
اصول کافی جلد 1 صفحه: 207 روایة: 2
ابوبصیر گوید بامام صادق علیهالسلام عرض کردم: خدا خواسته و اراده کرده و مقدر نموده و حکم فرموده؟ فرمود: آری: عرض کردم و دوست هم داشته است فرمود: نه: گفتم: چگونه خواسته و اراده کرده و مقدر نموده و حکم فرموده ولی دوست نداشته است؟ فرمود اینچنین بما رسیده است.
شرح :
گویا امام علیهالسلام سائل را قابل نداسته و یا در مجلس نا اهلی بوده که بیان مطلب مقتضی حکمت نبوده است لذا بطور اجمال فرمود: اینچنین از پیغمبر و پدرانم بمن رسیده است و توضیح نفرموده و احتمال دارد توضیح سخن امام علیهالسلام این باشد که خواست و اراده تقدیر و حکم خدا بافعال و کردارهای بندگان تعلق میگیرد ولی خدا گناه و کار زشت آنها را دوست ندارد و یا مقصود اینستکه اسناد آن چهار صفت نسبت بخدا صحیح است ولی اسناد محبت باو صحیح نیست. و یا چون اراده و خواست و تقدیر و حکم خدا بخلقت و ایجاد بنده تعلق گیرد و خواهد که او قادر و مختار باشد طبعا بعضی از بندگان از این قدرت و اختیار سوء استفاده کرده مرتکب گناه و عصیان میشوند که خدا آنرا دوست ندارد پس اراده و خواست خدا بالاصاله بگناه تعلق گرفته است.
3- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَمَرَ اللّهُ وَ لَمْ یَشَأْ وَ شَاءَ وَ لَمْ یَأْمُرْ أَمَرَ إِبْلِیسَ أَنْ یَسْجُدَ لآِدَمَ وَ شَاءَ أَنْ لَا یَسْجُدَ وَ لَوْ شَاءَ لَسَجَدَ وَ نَهَی آدَمَ عَنْ أَکْلِ الشّجَرَةِ وَ شَاءَ أَنْ یَأْکُلَ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَأْکُلْ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 208 روایة: 3
امام صادق علیهالسلام فرمود: ممکن است خدا امر کند و نخواهد و خواهد و امر نکند، شیطان را امر کرد که به آدم سجده کند و خواست که سجده نکند و اگر میخواست سجده میکرد. و آدم را از خوردن آن درخت نهی فرمود و خواست که از آن بخورد و اگر نمیخواست او نمیخورد.
شرح :
چنانچه بهمین زودی بیان میشود مذهب ما شیعیان در مسأله جبر و تفویض بر اساس عدل و امر بین الامیرین است و از اینجهت ما را عدلیه نامند ولی ظاهر این خبر با عقیده جبریه موافق است لذا مجلسی ره با هشت طریق این حدیث را توجیه نموده است بعضی از آنها که روشنتر بنظر میرسد اینست: اول این خبر در مورد تقیه صادر شده است و شاهدی هم برایش ذکر میکند دوم اینکه مقصود از خواست خدا علم اوست و آن هم شاهد دارد سوم اینکه مراد بخواست خدا هدایات و الطاف خاصه او است که چون آدم و ابلیس باز گرفت مرتکب نافرمانی شدند. چهارم مقصود اینستکه خدا خواست شیطان را بر سجود و آدمرا بر نخوردن از درخت مجبور نکند و آنها را باختیار خود واگذارد.
4- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمّدٍ الْهَمْدَانِیّ وَ مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیّ جَمِیعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ إِنّ لِلّهِ إِرَادَتَیْنِ وَ مَشِیئَتَیْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ یَنْهَی وَ هُوَ یَشَاءُ وَ یَأْمُرُ وَ هُوَ لَا یَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَیْتَ أَنّهُ نَهَی آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ یَأْکُلَا مِنَ الشّجَرَةِ وَ شَاءَ ذَلِکَ وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ أَنْ یَأْکُلَا لَمَا غَلَبَتْ مَشِیئَتُهُمَا مَشِیئَةَ اللّهِ تَعَالَی وَ أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ أَنْ یَذْبَحَ إِسْحَاقَ وَ لَمْ یَشَأْ أَنْ یَذْبَحَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَمَا غَلَبَتْ مَشِیئَةُ إِبْرَاهِیمَ مَشِیئَةَ اللّهِ تَعَالَی
اصول کافی جلد 1 صفحه: 208 روایة: 4
حضرت ابوالحسن علیهالسلام فرمود: خدا را دو اراده و دو مشیت است. اراده حتم و اراده عزم (و مشیت حتم و مشیت عزم) خدا نهی میکند و میخواهد، امر میکند و نمیخواهد، مگر نمیبینی که آدم و همسرش را نهی کرد که از آن درخت نخورند ولی خوردن ایشانرا خواست و اگر نمیخواست که بخورند خواست آنها بر خواست خدایتعالی غلبه نمیکرد و حضرت ابراهیم را امر کرد که اسحاق (و بقول مشهور اسمعیل) را سر ببرد ولی نخواست که سر او را ببرد و اگر میخواست، خواست ابراهیم بر خواست خدایتعالی غلبه نمیکرد.
شرح :
علامه مجلسی از قول صدوق علیهماالرحمة نقل میکند که او در کتاب توحید بعد از ذکر این خبر میگوید: خدایتعالی آدم و همسرش را از خوردن آن درخت نهی کرد. و میدانستکه آنها خواهند خورد ولی خدای عزوجل خواست که با خبر و قدرت مانع خودرن آنها نشود چه آنکه آنها را از خوردن نهی کرده و باز داشته بود، اینست معنی خواست خدا نسبت به آنها و اگر میخواست ایشانرا با جبر و زور از خوردن باز دارد و آنها میخوردند، خواست آنها بر خواست خدا غلبه کرده بود چنانکه امام علیهالسلام فرمود. سپس مرحوم مجلسی اراده عزم و اراده حتم را معنی میکند که اراده عزم آنستکه تنها چیزیرا بخورد و بطلب آن کشیده شود و اراده حتم آنستکه تمام شرایط تأثیر را داشته باشد و بوجود آوردن آنچه را خواست قطعی شده باشد پس ممکن است اراده عزم باشد و اراده حتم نباشد.
5- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع یَقُولُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ یُحِبّ وَ لَمْ یَرْضَ شَاءَ أَنْ لَا یَکُونَ شَیْءٌ إِلّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِکَ وَ لَمْ یُحِبّ أَنْ یُقَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ لَمْ یَرْضَ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 209 روایة: 5
امام صادق علیهالسلام فرمود: خدا خواسته و اراده کرده ولی دوست نداشته و نپسندیده، خواسته است که چیزی نباشد مگر اینکه او بداند و همچنین هم اراده کرده و دوست نداشته که او را سوم سه خدا گویند و کفر را برای بندگان خود نپسندیده است.
شرح :
اراده و خواست خدا تعلق گرفته است که آنچه در عالم واقع میشود از کوچکترین و بزرگ چنانکه هست بداند و حتی میداند که نصاری او را خدای سوم دانند ولی آنرا دوست ندارد و میداند که بعضی از بندگانش باو کافر شوند ولی او کفر را برای بندگانش نمیپسندد.
6- مُحَمّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرّضَا ع قَالَ اللّهُ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوّتِی أَدّیْتَ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ ذَاکَ أَنّی أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیّئَاتِکَ مِنّی وَ ذَاکَ أَنّنِی لَا أُسْأَلُ عَمّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 209 روایة: 6
اما رضا علیهالسلام فرمود: خدای تعالی فرماید: ای پسر آدم بخواست من است که تو هر چه برای خودخواهی توانی خواست و به نیروی من است که واجبات میدهی و بنعمت من است که بر نافرمانیم توانا میشوی. من ترا شنوا، بینا، توانا ساختم، هر نیکی که بتو رسد از جانب خداست و هر بدی که بتو رسد از خدا تو است و این برای آنستکه من بکارهای نیک تو از خودت سزاوارتر و تو بکارهای زشت از من سزاوارتری و علت این آنستکه من از آنچه میکنم باز خواست نشوم ولی مردم بازخواست شوند.
شرح :
انسان با نیرو و نعمتیکه خدا باو عطا فرمود راه میرود و میبیند و میشنود ولی باختیار خود گاهی راه مسجد و زمانی طریق میخانه میسپارد و در هر صورت نیروی گام بر داشتنش از خداست ولی باید انسان رفتنش را بخدا نسبت دهد و میخانه رفتنش از نظر اینکه نیرو و قدرت از خداست و آن نیرو را برای صرف در راه طاعت باو داده و بدان امر فرموده است ولی بنده آنرا از راه مستقیم خود منحرف کرده و در راه طاعت باو داده و بدان امر فرموده است ولی بنده آنرا از راه مستقیم خود منحرف کرده و در راهیکه او نهی فرموده مصرف کرده است پس سزاوار است که بخود او انتساب یابد سپس بطور تفریع یا تعطیل میفرماید (من از آنچه میکنم باز خواست نمیشوم و مردم بازخواست شوند) زیرا آنچه او کرده خلقت بنده و اعطاء قدرت و اختیار است نسبت به وی که همه خیر است و احسان و نباید از آن بازخواست نمود ولی آنچه بنده نافرمان بجا آورده صبرکردن نعمت منعم و خالق خویش است در راه خلاف رضای او و ناسپاسی کفران نسبت به وی که عقلا موجب بازخواست و سؤال است.
باب امتحان و آزمایش
بَابُ الِابْتِلَاءِ وَ الِاخْتِبَارِ
1- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمّدٍ الطّیّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلّا وَ لِلّهِ فِیهِ مَشِیئَةٌ وَ قَضَاءٌ وَ ابْتِلَاءٌ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 210 روایة: 1
امام صادق علیهالسلام فرمود: هیچ قبض و بسطی (تنگی و فراخی، بستن و گشودنی) نباشد جز آنکه برای خدا نسبت به آن خواست و حکم و آزمایش است:
2- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیّوبَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمّدٍ الطّیّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّهُ لَیْسَ شَیْءٌ فِیهِ قَبْضٌ أَوْ بَسْطٌ مِمّا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَوْ نَهَی عَنْهُ إِلّا وَ فِیهِ لِلّهِ عَزّ وَ جَلّ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاءٌ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 210 روایة: 2
و فرمود: از آنچه خدا به آن امر کرده یا از آن نهی فرموده چیزیکه در آن قبض و بسطی باشد نیست مگر آنکه برای خدای عزوجل نسبت به آن آزمایش و حکمی است.
شرح :
قبض و بسط تقریبا مانند حرکت و سکون است و دارای معنی عامی است که بیشتر اوضاع و احوال خلق را شامل میشود زیرا قبض و بسط خدا نسبت بدارائی مردم فقر و غنای آنهاست و نسبت به نفسشان غم و شادی آنها و نسبت ببدنشان مرض و تندرستی آنها و نسبت بکردارشان خذلان و توفیق ایشان و نسبت بدعایشان اجابت و عدم اجابت آنست و همچنین سایر جهات انسان از معنی قبض و بسط خارج نیست ولی چون در روایت دوم این قبض و بسط مقید بامر و نهی خدا شده است مختص میشود باموریکه مربوط بشرع و دین باشد و خدا در آن فرمان یا نهیی داشته باشد مانند فقر و غنی و صحت و مرض، که انسان در حالت فقر و مرض امر بصبر و شکیبائی دارد و در حال صحت و ثروت امر بپرداخت حقوق واجب و به دستگیری از فقرا وصله رحم و مانند آن دارد پس تمامی این گونه احوال بندگان اولا بخواست و حکم خداست و ثانیا خدا بوسیله همین امور بندگانش را آزمایش و امتحان میکند نه برای آنکه خودش از حال خودش از حال آنها با خبر شود زیرا او علام العیوست بلکه برای آنکه استحقاق ثواب یا عقاب را بخود آنها بفهماند و حجت را بر آنها تمام کند.
باب سعادت و شقاوت
بَابُ السّعَادَةِ وَ الشّقَاءِ
1- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ خَلَقَ السّعَادَةَ وَ الشّقَاءَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ خَلَقَهُ اللّهُ سَعِیداً لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ یُبْغِضْهُ وَ إِنْ کَانَ شَقِیّاً لَمْ یُحِبّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا یَصِیرُ إِلَیْهِ فَإِذَا أَحَبّ اللّهُ شَیْئاً لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَیْئاً لَمْ یُحِبّهُ أَبَداً
اصول کافی جلد 1 صفحه: 210 روایة: 1
امام صادق علیهالسلام فرمود: همانا خدا سعادت و شقاوت را آفرید پیش از آنکه مخلوقش را بیافریند هر که را خدا با سعادت آفرید هیچگاه او را دشمن ندارد و چون کار بدی بجا آورد کردارش را دشمن دارد. ولی خودش را دشمن ندارد و اگر شقی بوده باشد او را هرگز دوست ندارد و چون عمل صالی انجام دهد کردارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد بواسطه سرانجامی که بسوی آن میرود، پس چون خدا چیزی را دوست دارد دیگر هرگز آنرا دشمن ندارد و چون چیزی را دشمن دارد دیگر هرگز آنرا دوست ندارد.
شرح :
سعادت در اصطلاح شرع امریستکه موجب دخول بهشت و راحت ابدی شود و شقاوت آنستکه موجب دخول دوزخ و عقوبت ابدی شود و مقصود از آفرینش سعادت و شقاوت تقدیر و اندازهگیری تکالیفی است که مایه سعات و شقاوت گردد پس از آنکه خدای تعالی تکالیف واجب و حرام را مقرر داشت انسان را آفرید و با علم خود دانست که کدامیک از مخلوقش تکالیف موجب سعادت را بر گزیند و سرانجامش به سعادت کشد و کدام آنها موجبات شقاوت را انتخاب کند و عاقبتش بشقاوت رسد، پس یکدسته را سعید و یکدسته را شقی آفرید و او سعید را دوست دارد و شقی را دشمن و همچنین عمل صالح را دوست دارد اگر چه از شقی سر زند و گناه و معصیت را دشمن دارد اگر چه شخص سعید انجام دهد.
2- عَلِیّ بْنُ مُحَمّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ کُنْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ مِنْ أَیْنَ لَحِقَ الشّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِیَةِ حَتّی حَکَمَ اللّهُ لَهُمْ فِی عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَی عَمَلِهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَیّهَا السّائِلُ حُکْمُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ لَا یَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقّهِ فَلَمّا حَکَمَ بِذَلِکَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبّتِهِ الْقُوّةَ عَلَی مَعْرِفَتِهِ وَ وَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِیقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ وَ وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِیَةِ الْقُوّةَ عَلَی مَعْصِیَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِیهِمْ وَ مَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِی عِلْمِهِ وَ لَمْ یَقْدِرُوا أَنْ یَأْتُوا حَالًا تُنْجِیهِمْ مِنْ عَذَابِهِ لِأَنّ عِلْمَهُ أَوْلَی بِحَقِیقَةِ التّصْدِیقِ وَ هُوَ مَعْنَی شَاءَ مَا شَاءَ وَ هُوَ سِرّهُ
اصول کافی جلد 1 صفحه:211 روایة: 2
ابوبصیر گوید: خدمت امام صادق علیهالسلام نشسته بودم که شخصی از او پرسید و گفت: قربانت گردم ای پسر پیمبر از چه جهت شقاوت بگنهکاران رسید تا خدا در علم خود بر عمل ایشان حکم به عذاب کرد امام علیهالسلام فرمود: ای سوال کننده، هیچ یک از خلق خدا نتواند بحق او قیام کند (و چنانکه شایسته او است انجم وظیفه نماید) و چون این مطلب را دانست (به آن حکم کرد) به اهل محبت خویش نیروی معرفتش عطا فرمود و سنگینی عمل (و اطاعت خویش) را از ایشان برداشت بطوریکه سزاوار آن بودند، و باهل معصیت نیروی معصیت بخشید برای آنچه از پیش نسبت بایشان میدانست و ایشان را از توانائی پذیرش از خود باز داشت و حال آنها با آنچه از پیش نسبت بایشان میدانست موافق گشت ( چون به دنیا آمدند آن نیرو را در معصیت صرف کردند) و نتوانستند وضعی پیش آورند که ایشان را از عذاب او برهاند زیرا علم خدا را به حقیقت باور کردن سزاوارتر است، اینست معنی (خدا خواست هر چه را خواست) و این است راز او.
شرح :
این حدیث شریف مربوط بباب طینت است که انشاءالله در اول جلد سوم به تفصیل بیان میشود زیرا ظاهرا سؤال از اینستکه: از کجا و بچه علت دستهای در اول خلقت محکوم به شقاوت و عذاب خدا گشتند؟ امام پس از آنکه به مناسبت مقام اولا حال اهل سعادت را بیان میکند نسبت باهل شقاوت میفرماید چون خدا میدانست یکدسته از مخلوقش پس از آنکه به دنیا آیند طریق گناه و نافرمانی سپارند بدینجهت هنگام خلقت به آنها نیروی معصیت داد و ایشان از پذیرش اطاعت خود ممنوع کرد و این عمل برای اینستکه خدا به هر کس آنچه سزاوارست عنایت کند و توفیقات و الطاف خاصه خود را بیجا صرف نکند. طریقه و روش خردمندان این است که لباس نفیس و گرانقیمت را بر تن نوکر و فرزندیکه در خاک میغلطد نکنند و اسبی که گاز میگیرد افسارش کنند، باین فرق که انسان چون علمش کوتاهست هر چیزی را میآزماید و سپس بطوریکه سزاورا است عمل میکند ولی خدای تعالی چون که علام الغیوب است و هر پنهانی نزدش آشکار میباشد و گذشته و آینده هر چند که دور هم باشد از نظر علم او روشن است این عمل را پیش از خلقت انسان انجام میدهند یعنی هر چیز بجای خود میگذارد، این است آنچه بفکر ناقص ما نسبت به بیان این حدیث شریف میرسد، ولی علامه مجلسی قدس الله سره این حدیث را در نهایت صعوبت و اشکال معرفی کرده و تطبیق آنرا بر مذهب عدلیه محتاج یتکلفات دانسته است، بنظر کوتاه ما صعوبت و اشکال در نظر مقدس ایشان از آن جهت پیدا شده که جمله (لسبق علمه فیهم) را چنین معنی کرده است: چون خدا میدانست که مخلوق تا ابزار و نیروی انجا تکلیف نداشته باشند نمیتوانند تکلیف را انجام دهند لذا به آنها نیرو داد و اگر آن نیرو نمیداد جبرا و قهرا معصیت میکردند.
3- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیّ عَنْ مُعَلّی بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِیّ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع أَنّهُ قَالَ یُسْلَکُ بِالسّعِیدِ فِی طَرِیقِ الْأَشْقِیَاءِ حَتّی یَقُولَ النّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمّ یَتَدَارَکُهُ السّعَادَةُ وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالشّقِیّ فِی طَرِیقِ السّعَدَاءِ حَتّی یَقُولَ النّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمّ یَتَدَارَکُهُ الشّقَاءُ إِنّ مَنْ کَتَبَهُ اللّهُ سَعِیداً وَ إِنْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدّنْیَا إِلّا فُوَاقُ نَاقَةٍ خَتَمَ لَهُ بِالسّعَادَةِ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 213 روایة: 3
امام صادق علیهالسلام فرمود: گاهی شخص سعید را برای اهل شقاوت برند تا آنجا که مردم گویند چقدر شبیه آنها شده بلکه این هم از آنهاست ولی سپس سعادت او را دریابد و اصلاحش کند (این شخص گاهی نیکو مآبی است که اتفاقا گناهانی از او سر زند و سپس باتوجه و یا اعمال شایسته آنها را جبران کند) و گاهی شقی را براه سعادتمندان برند تا آنجا که مردم گویند: چه اندازه به آنها ماند بلکه این هم از آنهاست و سپس شقاوت او را دریابد (و این شخص بد جنسی است که بدون تصمیم جدی یا برای تظاهر عمل خیری انجام دهد و سپس بخمیره بد خویش گراید) آنرا که خدا (در لوح محفوظ) با سعادت نوشته است پایان کارش بسعادت انجامد اگر چه از دنیا باندازه فاصله میان دو دوشیدن ماده شتر (که چند لحظه بیش نیست) باقی نمانده باشد. (پس ملاک سعادت و شقاوت پایان عمر و زمان رفتن از دنیاست خدا ما و تمام مؤمنین را عاقبت بخیر و اهل سعادت فرماید).
باب نیکی و بدی
بَابُ الْخَیْرِ وَ الشّرّ
1- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ عَلِیّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع یَقُولُ إِنّ مِمّا أَوْحَی اللّهُ إِلَی مُوسَی ع وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ فِی التّوْرَاةِ أَنّی أَنَا اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَیْرَ وَ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْ مَنْ أُحِبّ فَطُوبَی لِمَنْ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْهِ وَ أَنَا اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشّرّ وَ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْ مَنْ أُرِیدُهُ فَوَیْلٌ لِمَنْ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْهِ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 213 روایة: 1
امام صادق علیهالسلام فرمود: از جمله آنچه خدا بجناب موسی (ع) وحی فرمود و در تورات بر او نازل شد این بود که: همانا منم خدا که جز من شایسته پرستشی نیست، مخلوق را آفریدم و نیکی را آفریدم و آن را به دست هر که دوست داشتم جاری ساختم، خوشا به حال آنکه نیکی را بدست او (بر مخلوقم) جاری ساختم. منم خدا و شایان پرستشی جز من نیست، مخلوق را آفریدم و بدی را آفریدم و آنان را به دست که اراده کردم جاری ساختم.
شرح :
مقصود از خلقت بدی تقدیر و اندازهگیری ابزار اسباب گناه است مانند خلقت شراب و مراب به جاری ساختن به دست هر که خدا ارائه کند این است که خدا میداند کدام یک از مخلوقش به گناه بدی گرایند و این معنی اگر چه مخالف با ظاهر لفظ است بعضی از شراح گفتهاند و اگر بخواهیم به ظاهر لفظ تمسک کنیم به عقیده ما بیان و توجیهش همانست که در دو حدیث پیش گفته شد که چون خدا اهل نیکی و بدی را شناخت همیشه عمل نیک را پیش اهل خیر گذارد و آنها بدان متوجه و سرگرم شوند و بدی را پیش اهل شر گذارد و آنها به آن دلخوش و سرگرم شوند تا بهر کس آنچه لیاقت دارد داده باشد.
2- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ إِنّ فِی بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کُتُبِهِ أَنّی أَنَا اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَیْرَ وَ خَلَقْتُ الشّرّ فَطُوبَی لِمَنْ أَجْرَیْتُ عَلَی یَدَیْهِ الْخَیْرَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَجْرَیْتُ عَلَی یَدَیْهِ الشّرّ وَ وَیْلٌ لِمَنْ یَقُولُ کَیْفَ ذَا وَ کَیْفَ ذَا
اصول کافی جلد 1 ص 214 : روایة: 2
امام باقر(ع) فرمود: در یکی از کتابهائیکه خدا نازل کرده اینستکه: منم خدا که شایسته پرستشی جز من نیست، نیکی را آفریدم و بدی را آفریدم، خوشا به حال آنکه نیکی را بدستش جاری ساختم، وای بر کسیکه بدی را بدستش جاری ساختم و وای بر کسیکه بگوید چرا اینطور و چرا آنطور (چرا نیکی بدست این و بدی بدست آن جاری شد).
3- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ بَکّارِ بْنِ کَرْدَمٍ عَنْ مُفَضّلِ بْنِ عُمَرَ وَ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِیّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ أَنَا اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنَا خَالِقُ الْخَیْرِ وَ الشّرّ فَطُوبَی لِمَنْ أَجْرَیْتُ عَلَی یَدَیْهِ الْخَیْرَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَجْرَیْتُ عَلَی یَدَیْهِ الشّرّ وَ وَیْلٌ لِمَنْ یَقُولُ کَیْفَ ذَا وَ کَیْفَ هَذَا قَالَ یُونُسُ یَعْنِی مَنْ یُنْکِرُ هَذَا الْأَمْرَ بِتَفَقّهٍ فِیهِ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 214 روایة: 3
امام صادق علیهالسلام فرمود: خدای عزوجل فرماید: منم خدا که معبودی جز من نیست، آفریننده خیر و شرم، خوشا به حال آنکه خیر را بدستش ساختم، وای بر آنکه شر را بدستش جاری ساختم وای بر آنکه بگوید: چگونه این شد و چگونه آن، یونس گوید: یعنی وای بر کسیکه از روی عقل خود آنرا منکر شود (و بگوید خدا خالق خیر و شر نیست.)
باب جبر و قدر و امر بین الامرین
بَابُ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ وَ الْأَمْرِ بَیْنَ الْأَمْرَیْنِ
کلمه (قدر) در این عنوان به معنی تفویض است و مقصود از این موضوع مشهور و معروف خلق اعمال و مسأله جبر و تفویض است که از مهمترین و مشکلترین مسائل مذهب است و در این خصوص میان طایفه امامیه و معتزله و اشاعره مباحثات و مناقشات دراز انجام یافته و بیشتر دانشمندان در این خصوص رساله جداگانهای نوشتهاند و عقاید ایشان فروع و منشعباتی پیدا کرده است ولی در اصل در اصل مسأله سه عقیده و مذاق بیش نبوده است: اول عقیده بجز و خلاصهاش این است که هر کردار و گفتاریکه از انسان سر میزند بقدرت واراده خداست و قدرت و اراده انسان در آن هیچ تأثیری ندارد بلکه انسان مانند ابزار دست کارگر است، خدا گاهی درخت را بصدا میآورد و گاهی انسان را، زمانی رعد و برق و هوا را بجنبش میآورد و زمانی انسان را بنابراین فرقی میان گام بر داشتن انسان و رعشه دست و پای او نیست، این عقیده شعارا شاعره است و سر سلسله این عقیده جهم بن صفوان و ابوالحسن اشعری است که هر یک تابعین بسیاری دارند دوم عقیده بتفویض است باین معنی که قدرت و اراده انسان در گفتار و کردار از خود اوست و قدرت وارده خدا در آن تأثیر و مدخلیت و بیواسطه ندارد و نزد بعضی در این معنی کلمه (قدر) هم بکار میرود مانند بکار بردن مصنف در این عنوان و نزد بعضی دیگران این کلمه بمعنی (جبر) بکار میرود، پیغمبر(ص) فرموده است: (قدریة مجوس این امت است) و هر یک از دو طایفه (مجبره و مفوضه) این سخن را بر دسته مقابل تطبیق میکنند سوم عقیده باختیار یا (امر بین الامرین ) که مضمون روایات این باب و سایر روایاتی است که از ائمه هدی(ص) رسیده است، در تمام این روایات جبر و تفویض (یا قدر) را رد کرده و بر بطلان آن استدلال فرموده و امر بین الامرین را ثابت نمودهاند چنانکه اکنون ذکر میشود. معنی امر بین الامرین اجمالا این است که در افعال خود نه چنان مجبور و بیاختیار است که مانند ابزار دست کارگر باشد و از خود نیروی امتناع و دفاع نداشته باشد و نه چنانکه انسان در کردار خود مستقل باشد و خدا را هیچگونه دخالتی در آن نباشد بلکه افعال او بهر دو طرف ربط و بستگی دارد هم بخدا و هم بخود او ولی بیان و توضیح این عقیده و استدلالش معرکه آراء و میدان نجات و هلاکت شده و دانشمندان را حیران و پریشان کرده است و به همین جهت جهت این مسأله از غوامض و مشکلات مسائل مذهبی به شمار آمده است در اینجاست که صاحب کفایة الاصول چون به بن بست جبر از طریق استدلال گیر کرده میگویند (قلم اینجا رسید و سر بشکست) مرحوم مجلسی در اینجا هشت قول از بزرگان دانشمندان نقل میکند و بر هر یک ایراد و اعتراضی مینماید و خودش در آخر قول نهمی احداث میکند و آنرا مستفاد از روایات میداند، بسیاری از دانشمندان دلیل دندان شکن بر اختیار را وجدان پاک خود انسان دانسته و اینکه خود انسان گاهی میگوید (دلم خواست یا دلم نخواست) را دلیل مختار بودنش دانستهاند.
اینکه گوئی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیارست ای صنم.
و ما جز اینکه با استمداد از فضل و توفیق خدای منان و با التجاء به درگاه او از لغزش فکر و قلم وارد ترجمه و شر ح روایات شویم چاره دیگری نداریم و به نظر ما حدیث دوازدهم این باب که از حضرت ثامن الأئمه روایت شده است تا آنجا که مغز بشر استمداد و اجازه تفکر دارد این مشکل را حل فرموده است.
1- عَلِیّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمّدٍ وَ غَیْرِهِمَا رَفَعُوهُ قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع جَالِساً بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفّینَ إِذْ أَقْبَلَ شَیْخٌ فَجَثَا بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمّ قَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَسِیرِنَا إِلَی أَهْلِ الشّامِ أَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَجَلْ یَا شَیْخُ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ إِلّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ لَهُ الشّیْخُ عِنْدَ اللّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لَهُ مَهْ یَا شَیْخُ فَوَ اللّهِ لَقَدْ عَظّمَ اللّهُ الْأَجْرَ فِی مَسِیرِکُمْ وَ أَنْتُمْ سَائِرُونَ وَ فِی مَقَامِکُمْ وَ أَنْتُمْ مُقِیمُونَ وَ فِی مُنْصَرَفِکُمْ وَ أَنْتُمْ مُنْصَرِفُونَ وَ لَمْ تَکُونُوا فِی شَیْءٍ مِنْ حَالَاتِکُمْ مُکْرَهِینَ وَ لَا إِلَیْهِ مُضْطَرّینَ فَقَالَ لَهُ الشّیْخُ وَ کَیْفَ لَمْ نَکُنْ فِی شَیْءٍ مِنْ حَالَاتِنَا مُکْرَهِینَ وَ لَا إِلَیْهِ مُضْطَرّینَ وَ کَانَ بِالْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ مَسِیرُنَا وَ مُنْقَلَبُنَا وَ مُنْصَرَفُنَا فَقَالَ لَهُ وَ تَظُنّ أَنّهُ کَانَ قَضَاءً حَتْماً وَ قَدَراً لَازِماً إِنّهُ لَوْ کَانَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النّهْیُ وَ الزّجْرُ مِنَ اللّهِ وَ سَقَطَ مَعْنَی الْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ فَلَمْ تَکُنْ لَائِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ وَ لَا مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ وَ لَکَانَ الْمُذْنِبُ أَوْلَی بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ وَ لَکَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَی بِالْعُقُوبَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ تِلْکَ مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ خُصَمَاءِ الرّحْمَنِ وَ حِزْبِ الشّیْطَانِ وَ قَدَرِیّةِ هَذِهِ الْأُمّةِ وَ مَجُوسِهَا إِنّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَلّفَ تَخْیِیراً وَ نَهَی تَحْذِیراً وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُمَلّکْ مُفَوّضاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا وَ لَمْ یَبْعَثِ النّبِیّینَ مُبَشّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ عَبَثاً ذَلِکَ ظَنّ الّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ فَأَنْشَأَ الشّیْخُ یَقُولُ أَنْتَ الْإِمَامُ الّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ یَوْمَ النّجَاةِ مِنَ الرّحْمَنِ غُفْرَاناً أَوْضَحْتَ مِنْ أَمْرِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً جَزَاکَ رَبّکَ بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً
اصول کافی جلد 1 صفحه: 215 روایة: 1
1- امیرالمؤمنین(ع) پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه نشسته بود که پیرمردی آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض کرد: ای امیر مؤمنان، بفرمائید که آیا رفتن ما بجنگ اهل شام بقضا و قدر خدا بود؟ حضرت فرمود: آری ای پیرمرد بهیچ تلی بالا نرفتید و به هیچ درهای سرازیر نشدید مگر بقضا وقدر خدا، پیرمرد گفت: ای امیر مؤمنان رنجیکه من در این راه بردم بحساب خدا گذارم؟ (یعنی چون رفتن من بقضاء و قدر خدا بوده است پس من اجری نخواهم داشت) حضرت فرمود: ساکت باش ای پیرمرد بخدا سوگند که خدا اجر بزرگی نسبت برفتن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا بشما داده است، و شما نسبت بهیچ یک از حالات خود مجبور و ناچار نبودید پیرمرد گفت: چگونه میشود که ما در هیچ یک از حالات مجبور و ناچار نباشیم با آنکه رفتن و حرکات و بازگشت ما بقضا و قدر خدا باشد؟ حضرت باو فرمود: مگر تو گمان کنی که آن قضا حتمی بود و آن قدر لازم (بطوریکه اختیار از تو سلب شود و رفتن و جنگ کردنت بقدرت و اراده تو نباشد) اگر چنین میبود ثواب و عقاب و امر و نهی و بازداشت خدا بیهوده بود (زیرا در آنصورت انسان مانند ماشین خود کاریستکه اگر درست کوکش کنند نافع باشد و چون بد جورش کنند زیان رساند و ماشین را امر و نهی کردن و توبیخ و تحسین نمودن بیهوده و باطلست) و نوید و بیم دادن انسان معنی ندارد نه گنهکار سزاواری سرزنش دارد و نه نیکوکار اهلیت ستایش، بلکه گنهکار از نیکوکار سزاوارتر باحسانست و نیکوکار از گنهکار بعقوبت سزاورتر است (نیکوکار از بدکردار سزاوارتر بستایش نیست و بدکردار از نیکوکار سزاوارتر بنکوهش نباشد) این سخن گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خدای رحمان و حزب شیطان و اهل قدر و مجوس این امت است، خدای تبارک و تعالی تکلیف با اختیار نموده (نه با جبر و اضطرار) و برای بیم دادن نهی فرموده (تا مردم فهمیده و با اختیار بچاه نیفتند) و برکردار اندک ثواب بسیار عطا فرموده، نافرمانی از او غلبه جوئی بر او نیست و فرمانبری از او باکراه و زور نباشد بمردم آن ملکیت نداده که یکباره واگذار کرده باشد (چنانکه اهل تفویض گویند) و آسمانها و زمین و فضا را بیهوده نیافریده و پیغمبران را بدون جهت مژده گویان و بیم رسان مبعوث نساخته، این عقیده کافران آست، وای بر کافران از آتش دوزخ پیرمرد (که عقده دلش باز شده و از شادی در پوست خود نمیگنجید یک رباعی باین مضمون) انشاء نمود و میگفت: توئی آن امامیکه بسبب اطاعت او از خدای رحمان در روز قیامت امید آمرزش داریم، از امر دین ما هر چه مشکلش بود روشن ساختی، در برابر این احسان پروردگارت بتو جزای احسان عنایت کند.
شرح
در این حدیث شریف امیرالمؤمن علیهالسلام در کمال وضوح بر بطلان جبر و تفویض استدلال فرموده است، آنچه در بین دو قلاب () ذکر نمودیم نسخه بدل جمله سابق است که مجلسی (ره) از حدیث اصبغ بن نباته نقل فرموده است و بنظر ما عبارت صحیح همان است که بین دو قلابست زیرا مطابق عبارت کافی اگر چه مجلسی (ره) پنج وجه برای توجیه آن بیان کرده است ولی بنظر دقت هیچ یک درست نیست زیرا اساسا امام علیهالسلام سزاواری ثواب و عقاب را در صورت جبر نفی میکند پس چگونه میشود که در دو جمله بعد سزاوارتر بودن آنرا ثابت کند و آنکه فرمود این سخن گفتار برادران بت پرستانست برای اینستکه قرآن از قول آنها نقل میند که: (چون کار زشتی کنند گویند پدرانمان را اینگونه دیدیم و خدا ما را باین امر کرده است) یعنی ما مجبور و تحت فرمان خدائیم و اینکه فرمود (دشمن خدای رحمان ) گویا مربوط باهل تفویض باشد که خود را در برابر خدا مستقل میدانند ولی باز حزب شیطان با اهل جبر مناسبتر است زیرا که شیطان گفت (رب بما اغویتنی) پروردگارا چون تو مرا گمراه کردی و اهل قدر چنانکه گفتیم بر هر دو دسته تطبیق شده است و همچنین عبارات بعد در حدیث شریف بر هر دو طایفه قابل انطباق است، باهل تفویض میگوئیم اگر خدا کار را بشما واگذاشته و خود کنار رفته است پس چرا شما را امرو نهی میکند چرا پیغمبر میفرستد، چرا پاداش اندک را بسیار میدهد و باهل جبر میگوئیم بماشین خودکار که امر و نهی نمیکنند و بعلاوه امر او را مقرون باختیار خود وجدان میکنی و بعقیده تو پاداش بسیار بر عمل اندک معنی ندارد و. و. و اما کلمه قضا و قدر را در اینجا طبق حدیثی که از احتجاج نقل شده بامر و نهی و تمکین خدا معنی فرموده است.
2- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّی بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشّاءِ عَنْ حَمّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنّ الْخَیْرَ وَ الشّرّ إِلَیْهِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللّهِ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 218 روایة: 2
امام صادق علیهالسلام فرمود: هر که معتقد باشد که: خدا خلقش را به بیعفتی و زشتکاری فرمان میدهد بر خدا دروغ بسته است و هر که معتقد شود که کار نیک و بد از اوست بر خدا دروغ بسته است.
شرح
جمله اول این روایت رد بر اهل جبر است که میگویند: کار زشت ما بدستور خداست چنانچه در شرح :حدیث سابق از آیه شریفه نقل شد و جمله دوم رد بر اهل تفویض است که گویند مرجع و منشاء کار نیک و بد خود ما هستیم و خدا را در سلطنتش مغلوب و مقهور میدانند. دسته اول علل و اسباب اولیه افعال انسان را در نظر گرفته و از علل و اسباب قریبه که اراده و اختیار انسانست صرفنظر کردن و دسته دوم تنها چشم بعلل قریبه دوختند و قدرت و اراده خدا را نادیده انگاشتند. هر دو دسته بر خدا دروغ بستند و امر بین الامرین را فراموش کردند.
3- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّی بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشّاءِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرّضَا ع قَالَ سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللّهُ فَوّضَ الْأَمْرَ إِلَی الْعِبَادِ قَالَ اللّهُ أَعَزّ مِنْ ذَلِکَ قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ اللّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ ثُمّ قَالَ قَالَ اللّهُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیّئَاتِکَ مِنّی عَمِلْتَ الْمَعَاصِیَ بِقُوّتِیَ الّتِی جَعَلْتُهَا فِیکَ
اصول کافی جلد 1 صفحه: 218 روایة: 3
وشاء گوید از حضرت رضا(ع) پرسیدم و عرضکردم: خدا کار را به خود بندگان واگذاشته است؟ فرمود: خدا قادرتر از اینست، عرض کردم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود خدا عادلتر و حکیمتر از اینست، سپس فرمود: خدا فرماید: ای پسر آدم من بکارهای نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو بکارهای زشتت از من سزاورتری (به حدیث 383 رجوع شود) مرتکب گناه میشوی بسبب نیروئی که من در وجودت قرار دادهام.
4- عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ الرّضَا ع یَا یُونُسُ لَا تَقُلْ بِقَوْلِ الْقَدَرِیّةِ فَإِنّ الْقَدَرِیّةَ لَمْ یَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ النّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِیسَ فَإِنّ أَهْلَ الْجَنّةِ قَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ وَ قَالَ أَهْلُ النّارِ رَبّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنّا قَوْماً ضالّینَ وَ قَالَ إِبْلِیسُ رَبّ بِما أَغْوَیْتَنِی فَقُلْتُ وَ اللّهِ مَا أَقُولُ بِقَوْلِهِمْ وَ لَکِنّی أَقُولُ لَا یَکُونُ إِلّا بِمَا شَاءَ اللّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَی فَقَالَ یَا یُونُسُ لَیْسَ هَکَذَا لَا یَکُونُ إِلّا مَا شَاءَ اللّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَی یَا یُونُسُ تَعْلَمُ مَإ؛ الْمَشِیئَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ الذّکْرُ الْأَوّلُ فَتَعْلَمُ مَا الْإِرَادَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ الْعَزِیمَةُ عَلَی مَا یَشَاءُ فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ قَالَ ثُمّ قَالَ وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَیْنِ قَالَ فَاسْتَأْذَنْتُهُ أَنْ أُقَبّلَ رَأْسَهُ وَ قُلْتُ فَتَحْتَ لِی شَیْئاً کُنْتُ عَنْهُ فِی غَفْلَةٍ
اصول کافی جلد 1 صفحه:218 روایة: 4
یونس بن عبدالرحمن گوید: حضرت رضا(ع) بمن فرمود: بگفتار قدریه (اهل تفویض) قائل مباش زیرا قدریه نه بگفتار اهل بهشت قائل شدند ونه بگفتار اهل دوزخ و نه بگفتار شیطان برای اینکه اهل بهشت گفتند (سوره 7 43) (سپاس خدای راست که ما را باین بهشت هدایت فرمود و اگر خدا ما را هدایت نمیکرد، ما هدایت نمیشدیم) و اهل دوزخ گفتند (سوره 23 106) (پروردگار، شقاوت خود ما بر غلبه کرد و ما گروهی گمراه بودیم) و شیطان گفت: (پروردگار بسبب آنکه تو مرا گمراه کردی) (پس این هر سه طایفه نیکی و بدی را بخدا ارجاع میدهند ولی قدریه بخودشان بر میگردانند) عرض کردم بخدا سوگند من بگفتار ایشان قائل نیستم بلکه میگویم چیزی نباشد مگر بوسیله آنچه خدا خواهد و اراده کنند و تقدیر نماید و حکم فرماید، فرمود: ای یونس چنین نیست، چیزی نباشد مگر آنچه خدا خواهد و اراده کند و تقدیر نماید و حکم فرماید میدانی مشیت (خواست خدا) چیست! گفتم: نه: فرمود: ذکراولست (یاد نخستین) میدانی اراده چیست؟ گفتم: نه فرمود: آن تصمیم است بر آنچه میخواهد، میدانی قدر چیست؟ گفتم: نه فرمود آن اندازهگیری و مرزبندی است مانند مقدار بقا و زمان فناء سپس فرمود و قضا (حکم) محکم ساختن و وجود خارجی دادنست، یونس گوید: از آنحضرت اجازه خواستم که سرش را ببوسم و عرضکردم :گرهی برایم گشودی که از آن بیخبر بودم.
شرح
مجلسی علیهالرحمة گوید جمله (لایکون الا بماشاء الله) در بیشتر نسخ کافی در قول یونس با (باء) و در قول امام بدون (باء) ذکر شده است و سپس دو توجیه برای آن بیان میفرماید و همچنین صدر المتألهین و فیض کاشانی قدس سر هما هر کدام در این زمینه بیانی دارند ولی انصاف اینستکه امام علیهالسلام با در نظر گرفتن درجه فهم و دانش یونس و معنائیکه خود او از کلامش اراده کرده جوابش را داده است این جهات برای ما واضح و روشن نیست تا بدانیم آنجمله با نداشتن (باء) چه فرقی از لحاظ معنی.
میکند، و اما منظور از (ذکر اول) مرحوم فیض گوید که: لوح محفوظ است و مقصود از بقاء و فناء مدت عمر هر چیز واجل اوست.
5- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلّا بِإِذْنِ اللّهِ
اصول کافی جلد 1 صفحه:220 روایة: 5
امام صادق علیهالسلام فرمود: همانا خدا خلق را آفرید و دانست که آنها بچه راهی میروند و ایشانرا امر کرد و نهی فرمود: هر امری که بایشان نمود راهی بترکش برای آنها گذاشت (بطوریکه با اختیار خود بجا آوردند و مجبور و ناچار نباشند) و انجام ندهند و ترک نکنند مگرباذن خدا.
توضیح:
برای اذن خدا پنج معنی گفتهاند 1- امر تشریعی و فرمان 2- امر تکوینی و ایجاد 3- تخلیه و اطلاق یعنی رها گذاشتن و مجبور نکردن 4- علم و دانستن 5 قضاء و قدر ولی با اندکی تأمل میفهمیم که هیچیک از این معانی مناسب نیست و بعقیده ما باید در اینگونه موارد کشف الکلماتی باشد که به تمام موارد استعمال کلمه (اذن) نظر شود تا اصطلاح مخصوص ائمه علیهمالسلام در این ماده بدست آید.
کل احادیث کتاب شریف اصول کافی در 130 پست ،جهت دسترسی علاقه مندان به فایل ورد این احادیث در این مجموعه قرار داده شده است .جهت دسترسی به کل کتاب و تمامی قسمتها بر روی لینک ذیل کلیک نمائید
فایل ورد کل کتاب شریف اصول کافی
جهت دسترسی به یکصد جلد کتاب عرفانی بر روی لینک ذیل کلیک نمائید :
یکصد جلد کتاب عرفانی و اشعار کلیه شاعران کلاسیک ایران
